وقتی لقمان پسرش را نصیحت می کند !
روزی لقمان به پسرش گفت : امروز به تو سه پند می دهم که کامروا شوی :
تاریخ: یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:داستان کوتاه,داستان آموزنده و کوتاه کوتاه,لقمان,نصیحت,زندگی خوب,زندگی,
ارسال توسط کاظم احمدی
پايين وبالا
برگرفته شده از كتاب: مثل يك ناجي
تو مرا بردي تا اوج . من از بلندي مي ترسيدم و نمي خواستم همراهت بيايم . وقتي تنهايم گذاشتي و از من دور شدي، وحشت تمام وجودم را گرفت.
مي خواستم برگردم. اما ناگهان چشمم به پايين افتاد.
تاریخ: سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:داستان كوتاه,داستان كوتاه كوتاه,داستانك,مثل يك ناجي,داستان آموزنده,
ارسال توسط کاظم احمدی
سنگ ريزه
منبع : وبلاگ :
da3tankootah.blogfa.com
روزي به جاي لعل و گهر ، سنگ ريزه اي
بردم به زرگري ، كه بر انگشتري نهد
زرگر ز من ستاند و بر او خيره بنگريست
وآنگه به خنده گفت : كه اين سنگريزه چيست؟
ارسال توسط کاظم احمدی
نابينا و ستمگر
منبع : وبلاگ :
da3tankootah.blogfa.com
فقير كوري ، با گيتي آفرين مي گفت :
كه اي ز وصف تو الكن زبان تحسينم
به نعمتي كه مرا داده اي هزاران شكر
كه من نه در خور لطف و عطاي چندينم
خسي گرفت گريبان كور و با وي گفت :
ارسال توسط کاظم احمدی